ورود / ثبت نام
نسخه اندرویدنسخه اندروید
صفحه اصلی
اخبار برگزیده
سیاسی
اقتصادی
ورزشی
بین الملل
فرهنگ و هنر
اجتماعی
گردشگری
دانش و فناوری
اخبار ویدیویی
اخبار تصویری
با خواندن این سوره روز قیامت زیبا محشور می‌شوید+ صوت آیات

با خواندن این سوره روز قیامت زیبا محشور می‌شوید+ صوت آیات

باشگاه خبرنگاران جوان
فایل صوتی تلاوت سوره یوسف را با صدای محمد منشاوی اینجا دریافت کنید.
فرهنگ و هنر
شناسه خبر : 7267156
سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۹ - ۲۱:۳۶:۵۴
۸

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان،سوره یُوسُف یا سوره اَحْسَنُ القِصَصْ دوازدهمین سوره جزء دوازدهم و سیزدهم و از سوره‌های مکی قرآن کریم است.

این سوره به داستان حضرت یوسف (ع) پرداخته و داستان یوسف تنها داستان در قرآن است که از آغاز تا پایان آن به صورت مفصل در یک سوره بیان شده است و به جز چند آیه پایانی تمام آیات این سوره به داستان یوسف اختصاص دارد.

هدف سوره یوسف بیان ولایت خدا نسبت به بندگان با اخلاص و به اوج رساندن آنان در سخت‌ترین شرایط  است.

امام صادق (ع) درباره فضیلت سوره یوسف می‌فرماید: هرکس هر شب یا هر روز سوره یوسف را بخواند خداوند در روز قیامت او را به زیبایی حضرت یوسف (ع) محشور می‌کند و در آن روز هیچ هراسی نخواهد داشت و از بندگان شایسته و برگزیده خدا خواهد بود.

پیامبر (ص) نیز در این باره فرمودند:هرکس سوره یوسف را بخواند و به خانواده و بندگانش بیاموزد خداوند مرگ را برای او آسان خواهد نمود و به او نیرویی می‌دهد که به هیچ مسلمانی حسادت نکند.

فایل صوتی تلاوت سوره یوسف را با صدای محمد منشاوی

متن سوره سوره یوسف همراه با ترجمه

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

الر ۚ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ﴿١﴾

الف، لام، راء. این است آیات کتاب روشنگر. (۱)

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْ‌آنًا عَرَ‌بِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٢﴾

ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، باشد که بیندیشید. (۲)

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَـٰذَا الْقُرْ‌آنَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ ﴿٣﴾

ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم، بر تو حکایت مى‌کنیم، و تو قطعاً پیش از آن از بى‌خبران بودى. (۳)

إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَ‌أَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَ‌أَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ ﴿٤﴾

یاد کن زمانى را که یوسف به پدرش گفت: «اى پدر، من [در خواب]یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم. دیدم [آنها]براى من سجده مى‌کنند.» (۴)

قَالَ یَا بُنَیَّ لَا تَقْصُصْ رُ‌ؤْیَاکَ عَلَىٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْدًا ۖ إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿٥﴾

یعقوب گفت: «اى پسرک من، خوابت را براى برادرانت حکایت مکن که براى تو نیرنگى مى‌اندیشند، زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است. (۵)

وَکَذَٰلِکَ یَجْتَبِیکَ رَ‌بُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَىٰ آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَىٰ أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَ‌اهِیمَ وَإِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَ‌بَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿٦﴾

و این چنین، پروردگارت تو را برمى‌گزیند، و از تعبیر خواب‌ها به تو مى‌آموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام مى‌کند، همان گونه که قبلاً بر پدران تو، ابراهیم و اسحاق، تمام کرد. در حقیقت، پروردگار تو داناى حکیم است. (۶)

لَّقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِّلسَّائِلِینَ ﴿٧﴾

به راستى در [سرگذشتِ]یوسف و برادرانش براى پُرسندگان عبرتهاست. (۷)

إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰ أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿٨﴾

هنگامى که برادران او گفتند: «یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما -که جمعى نیرومند هستیم- دوست‌داشتنى‌ترند. قطعاً پدر ما در گمراهى آشکارى است.» (۸)

اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَ‌حُوهُ أَرْ‌ضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿٩﴾

یکى گفت: یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینى بیندازید، تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (۹)

قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَ‌ةِ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ ﴿١٠﴾

گوینده‌اى از میان آنان گفت: یوسف را مکُشید. اگر کارى مى‌کنید، او را در نهانخانه چاه بیفکنید، تا برخى از مسافران او را برگیرند (۱۰)

قَالُوا یَا أَبَانَا مَا لَکَ لَا تَأْمَنَّا عَلَىٰ یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ ﴿١١﴾

گفتند: «اى پدر، تو را چه شده است که ما را بر یوسف امین نمى‌دانى در حالى که ما خیرخواه او هستیم؟ (۱۱)

أَرْ‌سِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْ‌تَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿١٢﴾

فردا او را با ما بفرست تا [در چمن]بگردد و بازى کند، و ما به خوبى نگهبان او خواهیم بود. (۱۲)

قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ ﴿١٣﴾

گفت: «اینکه او را ببَرید سخت مرا اندوهگین مى‌کند، و مى‌ترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.» (۱۳)

قَالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُ‌ونَ ﴿١٤﴾

گفتند: «اگر گرگ او را بخورد با اینکه ما گروهى نیرومند هستیم، در آن صورت ما قطعاً [مردمى]بى‌مقدار خواهیم بود.» (۱۴)

فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ ۚ وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِ‌هِمْ هَـٰذَا وَهُمْ لَا یَشْعُرُ‌ونَ ﴿١٥﴾

پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنین کردند]؛ و به او وحى کردیم که قطعاً آنان را از این کارشان -در حالى که نمى‌دانند- با خبر خواهى کرد. (۱۵)

وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ ﴿١٦﴾

و شامگاهان، گریان نزد پدر خود [باز]آمدند. (۱۶)

قَالُوا یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَ‌کْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ ۖ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ کُنَّا صَادِقِینَ ﴿١٧﴾

گفتند: «اى پدر، ما رفتیم مسابقه دهیم، و یوسف را پیش کالاى خود نهادیم. آنگاه گرگ او را خورد، ولى تو ما را هر چند راستگو باشیم باور نمى‌دارى.» (۱۷)

وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ ۚ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرً‌ا ۖ فَصَبْرٌ جَمِیلٌ ۖ وَاللَّـهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ ﴿١٨﴾

و پیراهنش را [آغشته]به خونى دروغین آوردند. [یعقوب]گفت: «[نه]بلکه نَفْس شما کارى [بد]را براى شما آراسته است. اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است]؛ و بر آنچه توصیف مى‌کنید، خدا یارى‌ده است.» (۱۸)

وَجَاءَتْ سَیَّارَ‌ةٌ فَأَرْ‌سَلُوا وَارِ‌دَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ یَا بُشْرَ‌ىٰ هَـٰذَا غُلَامٌ ۚ وَأَسَرُّ‌وهُ بِضَاعَةً ۚ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿١٩﴾

و کاروانى آمد. پس آب‌آور خود را فرستادند؛ و دلوش را انداخت. گفت: «مژده! این یک پسر است!» و او را، چون کالایى پنهان داشتند؛ و خدا به آنچه مى‌کردند دانا بود. (۱۹)

وَشَرَ‌وْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَ‌اهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ ﴿٢٠﴾

و او را به بهاى ناچیزى -چند درهم- فروختند و در آن بى‌رغبت بودند. (۲۰)

وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَ‌اهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَ‌أَتِهِ أَکْرِ‌مِی مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْ‌ضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ وَاللَّـهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِ‌هِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٢١﴾

و آن کس که او را از مصر خریده بود به همسرش گفت: «نیکش بدار، شاید به حال ما سود بخشد یا او را به فرزندى اختیار کنیم.» و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین مکانت بخشیدیم تا به او تأویل خواب‌ها را بیاموزیم، و خدا بر کار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمى‌دانند. (۲۱)

وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿٢٢﴾

و چون به حد رشد رسید، او را حکمت و دانش عطا کردیم، و نیکوکاران را چنین پاداش مى‌دهیم. (۲۲)

وَرَ‌اوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّـهِ ۖ إِنَّهُ رَ‌بِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ ۖ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿٢٣﴾

و آن [بانو]که وى در خانه‌اش بود خواست از او کام گیرد، و در‌ها را [پیاپى]چفت کرد و گفت: «بیا که از آنِ توام!» [یوسف]گفت: «پناه بر خدا، او آقاى من است. به من جاى نیکو داده است. قطعاً ستمکاران رستگار نمى‌شوند.» (۲۳)

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّ‌أَىٰ بُرْ‌هَانَ رَ‌بِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِ‌فَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿٢٤﴾

و در حقیقت [آن زن]آهنگ وى کرد، و [یوسف نیز]اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او مى‌کرد. چنین [کردیم]تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود. (۲۴)

وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ ۚ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَ‌ادَ بِأَهْلِکَ سُوءًا إِلَّا أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿٢٥﴾

و آن دو به سوى در بر یکدیگر سبقت گرفتند، و [آن زن]پیراهن او را از پشت بدرید و در آستانه در آقاى آن زن را یافتند. آن گفت: «کیفر کسى که قصد بد به خانواده تو کرده چیست؟ جز اینکه زندانى یا [دچار]عذابى دردناک شود.» (۲۵)

قَالَ هِیَ رَ‌اوَدَتْنِی عَن نَّفْسِی ۚ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿٢٦﴾

یوسف گفت: «او از من کام خواست.» و شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد: «اگر پیراهن او از جلو چاک خورده، زن راست گفته و او از دروغگویان است، (۲۶)

وَإِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ ﴿٢٧﴾

و اگر پیراهن او از پشت دریده شده، زن دروغ گفته و او از راستگویان است. (۲۷)

فَلَمَّا رَ‌أَىٰ قَمِیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن کَیْدِکُنَّ ۖ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ ﴿٢٨﴾

پس، چون [شوهرش]دید پیراهن او از پشت چاک خورده است گفت: «بى‌شک، این از نیرنگ شما [زنان]است، که نیرنگ شما [زنان]بزرگ است.» (۲۸)

یُوسُفُ أَعْرِ‌ضْ عَنْ هَـٰذَا ۚ وَاسْتَغْفِرِ‌ی لِذَنبِکِ ۖ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ ﴿٢٩﴾

اى یوسف، از این [پیشامد]روى بگردان؛ و تو [اى زن]براى گناه خود آمرزش بخواه که تو از خطاکاران بوده‌اى (۲۹)

وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَ‌أَتُ الْعَزِیزِ تُرَ‌اوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ ۖ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ۖ إِنَّا لَنَرَ‌اهَا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ﴿٣٠﴾

و دسته‌اى از زنان در شهر گفتند: «زن عزیز از غلام خود، کام خواسته و سخت خاطرخواه او شده است. به راستى ما او را در گمراهى آشکارى مى‌بینیم.» (۳۰)

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِ‌هِنَّ أَرْ‌سَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُ‌جْ عَلَیْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَ‌أَیْنَهُ أَکْبَرْ‌نَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّـهِ مَا هَـٰذَا بَشَرً‌ا إِنْ هَـٰذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِ‌یمٌ ﴿٣١﴾

پس، چون [همسر عزیز]از مکرشان اطلاع یافت، نزد آنان [کسى]فرستاد، و محفلى برایشان آماده ساخت، و به هر یک از آنان [میوه و]کاردى داد و [به یوسف]گفت: «بر آنان درآى.» پس، چون [زنان]او را دیدند، وى را بس شگرف یافتند و [از شدت هیجان]دستهاى خود را بریدند و گفتند: «منزه است خدا، این بشر نیست، این جز فرشته‌اى بزرگوار نیست.» (۳۱)

قَالَتْ فَذَٰلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ ۖ وَلَقَدْ رَ‌اوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ ۖ وَلَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُ‌هُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُونًا مِّنَ الصَّاغِرِ‌ینَ ﴿٣٢﴾

زلیخا گفت: «این همان است که در باره او سرزنشم مى‌کردید. آرى، من از او کام خواستم و [لى]او خود را نگاه داشت، و اگر آنچه را به او دستور مى‌دهم نکند قطعاً زندانى خواهد شد و حتماً از خوارشدگان خواهد گردید.» (۳۲)

قَالَ رَ‌بِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ ۖ وَإِلَّا تَصْرِ‌فْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ ﴿٣٣﴾

یوسف گفت: «پروردگارا، زندان براى من دوست‌داشتنى‌تر است از آنچه مرا به آن مى‌خوانند، و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانى، به سوى آنان خواهم گرایید و از [جمله]نادانان خواهم شد.» (۳۳)

فَاسْتَجَابَ لَهُ رَ‌بُّهُ فَصَرَ‌فَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿٣٤﴾

پس، پروردگارش [دعاى]او را اجابت کرد و نیرنگ آنان را از او بگردانید. آرى، او شنواى داناست. (۳۴)

ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَ‌أَوُا الْآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّىٰ حِینٍ ﴿٣٥﴾

آنگاه پس از دیدن آن نشانه‌ها، به نظرشان آمد که او را تا چندى به زندان افکنند. (۳۵)

وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ ۖ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَ‌انِی أَعْصِرُ خَمْرً‌ا ۖ وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرَ‌انِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَ‌أْسِی خُبْزًا تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ ۖ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ ۖ إِنَّا نَرَ‌اکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٣٦﴾

و دو جوان با او به زندان درآمدند. [روزى]یکى از آن دو گفت: «من خویشتن را [به خواب]دیدم که [انگور براى]شراب مى‌فشارم»؛ و دیگرى گفت: «من خود را [به خواب]دیدم که بر روى سرم نان مى‌برم و پرندگان از آن مى‌خورند. به ما از تعبیرش خبر ده، که ما تو را از نیکوکاران مى‌بینیم.» (۳۶)

قَالَ لَا یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْ‌زَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَن یَأْتِیَکُمَا ۚ ذَٰلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَ‌بِّی ۚ إِنِّی تَرَ‌کْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَهُم بِالْآخِرَ‌ةِ هُمْ کَافِرُ‌ونَ ﴿٣٧﴾

گفت: «غذایى را که روزى شماست براى شما نمى‌آورند مگر آنکه من از تعبیر آن به شما خبر مى‌دهم پیش از آنکه [تعبیر آن]به شما برسد. این از چیزهایى است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومى را که به خدا اعتقاد ندارند و منکر آخرتند رها کرده‌ام، (۳۷)

وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِی إِبْرَ‌اهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ ۚ مَا کَانَ لَنَا أَن نُّشْرِ‌کَ بِاللَّـهِ مِن شَیْءٍ ۚ ذَٰلِکَ مِن فَضْلِ اللَّـهِ عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُ‌ونَ ﴿٣٨﴾

و آیین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى نموده‌ام. براى ما سزاوار نیست که چیزى را شریک خدا کنیم. این از عنایت خدا بر ما و بر مردم است، ولى بیشتر مردم سپاسگزارى نمى‌کنند. (۳۸)

یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْ‌بَابٌ مُّتَفَرِّ‌قُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّـهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿٣٩﴾

اى دو رفیق زندانیم، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟ (۳۹)

مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّـهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ ۚ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّـهِ ۚ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٤٠﴾

شما به جاى او جز نامهایى [چند]را نمى‌پرستید که شما و پدرانتان آن‌ها را نامگذارى کرده‌اید، و خدا دلیلى بر [حقانیت]آن‌ها نازل نکرده است. فرمان جز براى خدا نیست. دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست، ولى بیشتر مردم نمى‌دانند. (۴۰)

یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُمَا فَیَسْقِی رَ‌بَّهُ خَمْرً‌ا ۖ وَأَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِن رَّ‌أْسِهِ ۚ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ ﴿٤١﴾

اى دو رفیق زندانیم، اما یکى از شما به آقاى خود باده مى‌نوشاند، و، اما دیگرى به دار آویخته مى‌شود و پرندگان از [مغز]سرش مى‌خورند. امرى که شما دو تن از من جویا شدید تحقق یافت. (۴۱)

وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْ‌نِی عِندَ رَ‌بِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَ‌بِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ ﴿٤٢﴾

و یوسف به آن کس از آن دو که گمان مى‌کرد خلاص مى‌شود، گفت: «مرا نزد آقاى خود به یاد آور.» و [لى]شیطان، یادآورى به آقایش را از یاد او برد؛ در نتیجه، چند سالى در زندان ماند. (۴۲)

وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَ‌ىٰ سَبْعَ بَقَرَ‌اتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ ۖ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُ‌ؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّ‌ؤْیَا تَعْبُرُ‌ونَ ﴿٤٣﴾

و پادشاه [مصر]گفت: «من [در خواب]دیدم هفت گاو فربه است که هفت [گاو]لاغر آن‌ها را مى‌خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه]خشگیده دیگر. اى سران قوم، اگر خواب تعبیر مى‌کنید، در باره خواب من، به من نظر دهید.» (۴۳)

قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ ۖ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِینَ ﴿٤٤﴾

گفتند: «خوابهایى است پریشان، و ما به تعبیر خوابهاى آشفته دانا نیستیم.» (۴۴)

وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْ‌سِلُونِ ﴿٤٥﴾

و آن کس از آن دو [زندانى]که نجات یافته و پس از چندى [یوسف را]به خاطر آورده بود گفت: «مرا به [زندان]بفرستید تا شما را از تعبیر آن خبر دهم.» (۴۵)

یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَ‌اتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ لَّعَلِّی أَرْ‌جِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿٤٦﴾

«اى یوسف، اى مرد راستگوى، در باره [این خواب که]هفت گاو فربه، هفت [گاو]لاغر آن‌ها را مى‌خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه]خشگیده دیگر؛ به ما نظر ده، تا به سوى مردم برگردم، شاید آنان [تعبیرش را]بدانند.» (۴۶)

قَالَ تَزْرَ‌عُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُ‌وهُ فِی سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تَأْکُلُونَ ﴿٤٧﴾

گفت: «هفت سال پى در پى مى‌کارید، و آنچه را درویدید -جز اندکى را که مى‌خورید- در خوشه‌اش واگذارید. (۴۷)

ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَٰلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ ﴿٤٨﴾

آنگاه پس از آن، هفت سال سخت مى‌آید که آنچه را براى آن [سالها]از پیش نهاده‌اید -جز اندکى را که ذخیره مى‌کنید- همه را خواهند خورد. (۴۸)

ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَٰلِکَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَفِیهِ یَعْصِرُ‌ونَ ﴿٤٩﴾

آنگاه پس از آن، سالى فرا مى‌رسد که به مردم در آن [سال]باران مى‌رسد و در آن آب میوه مى‌گیرند. (۴۹)

وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّ‌سُولُ قَالَ ارْ‌جِعْ إِلَىٰ رَ‌بِّکَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ ۚ إِنَّ رَ‌بِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ ﴿٥٠﴾

و پادشاه گفت: او را نزد من آورید. پس هنگامى که آن فرستاده نزد وى آمد، [یوسف]گفت: نزد آقاى خویش برگرد و از او بپرس که حال آن زنانى که دستهاى خود را بریدند چگونه است؟ زیرا پروردگار من به نیرنگ آنان آگاه است. (۵۰)

قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَ‌اوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ ۚ قُلْنَ حَاشَ لِلَّـهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ ۚ قَالَتِ امْرَ‌أَتُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَ‌اوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ ﴿٥١﴾

پادشاه]گفت: «وقتى از یوسف کام [مى]خواستید چه منظور داشتید؟» زنان گفتند: «منزه است خدا، ما گناهى بر او نمى‌دانیم» همسر عزیز گفت: «اکنون حقیقت آشکار شد. من [بودم که]از او کام خواستم، و بى‌شک او از راستگویان است.» (۵۱)

ذَٰلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللَّـهَ لَا یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ ﴿٥٢﴾

یوسف گفت:«این [درخواست اعاده حیثیت]براى آن بود که [عزیز]بداند من در نهان به او خیانت نکردم، و خدا نیرنگ خائنان را به جایى نمى‌رساند. (۵۲)

وَمَا أُبَرِّ‌ئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَ‌ةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَ‌حِمَ رَ‌بِّی ۚ إِنَّ رَ‌بِّی غَفُورٌ رَّ‌حِیمٌ ﴿٥٣﴾

و من نفس خود را تبرئه نمى‌کنم، چرا که نفس قطعاً به بدى امر مى‌کند، مگر کسى را که خدا رحم کند، زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است. (۵۳)

وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی ۖ فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ ﴿٥٤﴾

و پادشاه گفت: «او را نزد من آورید، تا وى را خاص خود کنم.» پس، چون با او سخن راند، گفت: «تو امروز نزد ما با منزلت و امین هستى.» (۵۴)

قَالَ اجْعَلْنِی عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْ‌ضِ ۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ ﴿٥٥﴾

یوسف گفت: «مرا بر خزانه‌هاى این سرزمین بگمار، که من نگهبانى دانا هستم.» (۵۵)

وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْ‌ضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ ۚ نُصِیبُ بِرَ‌حْمَتِنَا مَن نَّشَاءُ ۖ وَلَا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٥٦﴾

و بدین گونه یوسف را در سرزمین [مصر]قدرت دادیم، که در آن، هر جا که مى خواست سکونت مى‌کرد. هر که را بخواهیم به رحمت خود مى‌رسانیم و اجر نیکوکاران را تباه نمى‌سازیم. (۵۶)

وَلَأَجْرُ الْآخِرَ‌ةِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ﴿٥٧﴾

و البته اجر آخرت، براى کسانى که ایمان آورده و پرهیزگارى مى‌نمودند، بهتر است. (۵۷)

وَجَاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَ‌فَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنکِرُ‌ونَ ﴿٥٨﴾

و برادران یوسف آمدند و بر او وارد شدند. [او]آنان را شناخت ولى آنان او را نشناختند. (۵۸)

وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَّکُم مِّنْ أَبِیکُمْ ۚ أَلَا تَرَ‌وْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَأَنَا خَیْرُ الْمُنزِلِینَ ﴿٥٩﴾

و چون آنان را به خوار و بارشان مجهز کرد، گفت: «برادر پدرى خود را نزد من آورید. مگر نمى‌بینید که من پیمانه را تمام مى‌دهم و من بهترین میزبانانم؟ (۵۹)

فَإِن لَّمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلَا کَیْلَ لَکُمْ عِندِی وَلَا تَقْرَ‌بُونِ ﴿٦٠﴾

پس اگر او را نزد من نیاوردید، براى شما نزد من پیمانه‌اى نیست، و به من نزدیک نشوید. (۶۰)

قَالُوا سَنُرَ‌اوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ ﴿٦١﴾

گفتند: «او را با نیرنگ از پدرش خواهیم خواست، و محققاً این کار را خواهیم کرد.» (۶۱)

وَقَالَ لِفِتْیَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِی رِ‌حَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِ‌فُونَهَا إِذَا انقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْ‌جِعُونَ ﴿٦٢﴾

و یوسف به غلامان خود گفت: «سرمایه‌هاى آنان را در بارهایشان بگذارید، شاید وقتى به سوى خانواده خود برمى‌گردند آن را بازیابند، امید که آنان بازگردند.» (۶۲)

فَلَمَّا رَ‌جَعُوا إِلَىٰ أَبِیهِمْ قَالُوا یَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَأَرْ‌سِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَکْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿٦٣﴾

پس، چون به سوى پدر خود بازگشتند، گفتند: «اى پدر، پیمانه از ما منع شد. برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه بگیریم، و ما نگهبان او خواهیم بود.» (۶۳)

قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلَّا کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَىٰ أَخِیهِ مِن قَبْلُ ۖ فَاللَّـهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْ‌حَمُ الرَّ‌احِمِینَ ﴿٦٤﴾

یعقوب گفت: «آیا همان گونه که شما را پیش از این بر برادرش امین گردانیدم، بر او امین سازم؟ پس خدا بهترین نگهبان است، و اوست مهربانترین مهربانان.» (۶۴)

وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُ‌دَّتْ إِلَیْهِمْ ۖ قَالُوا یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی ۖ هَـٰذِهِ بِضَاعَتُنَا رُ‌دَّتْ إِلَیْنَا ۖ وَنَمِیرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ۖ ذَٰلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ ﴿٦٥﴾

و هنگامى که بارهاى خود را گشودند، دریافتند که سرمایه‌شان بدان‌ها بازگردانیده شده است. گفتند: «اى پدر، [دیگر]چه مى‌خواهیم؟ این سرمایه ماست که به ما بازگردانیده شده است. قوت خانواده خود را فراهم، و برادرمان را نگهبانى مى‌کنیم، و [با بردن او]یک بار شتر مى‌افزاییم، و این [پیمانه اضافى نزد عزیز]پیمانه‌اى ناچیز است.» (۶۵)

قَالَ لَنْ أُرْ‌سِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّىٰ تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللَّـهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلَّا أَن یُحَاطَ بِکُمْ ۖ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّـهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٌ ﴿٦٦﴾

گفت: «هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پیمان استوارى ببندید که حتماً او را نزد من باز آورید، مگر آنکه گرفتار [حادثه‌اى]شوید.» پس، چون پیمان خود را با او استوار کردند [یعقوب]گفت: «خدا بر آنچه مى‌گوییم وکیل است.» (۶۶)

وَقَالَ یَا بَنِیَّ لَا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّ‌قَةٍ ۖ وَمَا أُغْنِی عَنکُم مِّنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ ۖ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّـهِ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿٦٧﴾

و گفت: «اى پسران من، [همه]از یک دروازه [به شهر]در نیایید، بلکه از دروازه‌هاى مختلف وارد شوید، و من [با این سفارش]چیزى از [قضاى]خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نیست. بر او توکل کردم، و توکل‌کنندگان باید بر او توکل کنند.» (۶۷)

وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَ‌هُمْ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغْنِی عَنْهُم مِّنَ اللَّـهِ مِن شَیْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضَاهَا ۚ وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَـٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿٦٨﴾

و  چون همان گونه که پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند، [این کار]چیزى را در برابر خدا از آنان برطرف نمى‌کرد جز اینکه یعقوب نیازى را که در دلش بود، برآورد و بى‌گمان، او از [برکت]آنچه بدو آموخته بودیم داراى دانشى [فراوان]بود، ولى بیشتر مردم نمى‌دانند. (۶۸)

وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَىٰ یُوسُفَ آوَىٰ إِلَیْهِ أَخَاهُ ۖ قَالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٦٩﴾

و هنگامى که بر یوسف وارد شدند، برادرش [بنیامین]را نزد خود جاى داد [و]گفت: «من برادر تو هستم.» بنابراین، از آنچه [برادران]مى‌کردند، غمگین مباش. (۶۹)

فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَ‌حْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِ‌قُونَ ﴿٧٠﴾

پس هنگامى که آنان را به خوار و بارشان مجهز کرد، آبخورى را در بار برادرش نهاد. سپس [به دستور او]نداکننده‌اى بانگ درداد: اى کاروانیان، قطعاً شما دزد هستید (۷۰)

قَالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَیْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ ﴿٧١﴾

برادران در حالى که به آنان روى کردند، گفتند: «چه گم کرده‌اید؟» (۷۱)

قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِکِ وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ ﴿٧٢﴾

گفتند: «جام شاه را گم کرده‌ایم، و براى هر کس که آن را بیاورد یک بار شتر خواهد بود.» و [متصدى گفت:]«من ضامن آنم.» (۷۲)

قَالُوا تَاللَّـهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْ‌ضِ وَمَا کُنَّا سَارِ‌قِینَ ﴿٧٣﴾

گفتند: «به خدا سوگند، شما خوب مى‌دانید که ما نیامده‌ایم در این سرزمین فساد کنیم و ما دزد نبوده‌ایم.» (۷۳)

قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِن کُنتُمْ کَاذِبِینَ ﴿٧٤﴾

گفتند: «پس، اگر دروغ بگویید، کیفرش چیست؟» (۷۴)

قَالُوا جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِی رَ‌حْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ ۚ کَذَٰلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ ﴿٧٥﴾

گفتند: «کیفرش [همان]کسى است که [جام]در بار او پیدا شود. پس کیفرش خود اوست. ما ستمکاران را این گونه کیفر مى‌دهیم.» (۷۵)

فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَ‌جَهَا مِن وِعَاءِ أَخِیهِ ۚ کَذَٰلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ ۖ مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّـهُ ۚ نَرْ‌فَعُ دَرَ‌جَاتٍ مَّن نَّشَاءُ ۗ وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ ﴿٧٦﴾

پس [یوسف]به [بازرسى]بارهاى آنان، پیش از بار برادرش، پرداخت. آنگاه آن را از بار برادرش [بنیامین]در آورد. این گونه به یوسف شیوه آموختیم. [چرا که]او در آیین پادشاه نمى‌توانست برادرش را بازداشت کند، مگر اینکه خدا بخواهد [و چنین راهى بدو بنماید]. درجات کسانى را که بخواهیم بالا مى‌بریم و فوق هر صاحب دانشى دانشورى است. (۷۶)

قَالُوا إِن یَسْرِ‌قْ فَقَدْ سَرَ‌قَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ ۚ فَأَسَرَّ‌هَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ ۚ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانًا ۖ وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ ﴿٧٧﴾

گفتند: «اگر او دزدى کرده، پیش از این [نیز]برادرش دزدى کرده است. «یوسف این [سخن]را در دل خود پنهان داشت و آن را برایشان آشکار نکرد [ولى]گفت: «موقعیت شما بدتر [از او]ست، و خدا به آنچه وصف مى‌کنید داناتر است.» (۷۷)

قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیْخًا کَبِیرً‌ا فَخُذْ أَحَدَنَا مَکَانَهُ ۖ إِنَّا نَرَ‌اکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٧٨﴾

گفتند: «اى عزیز، او پدرى پیر سالخورده دارد؛ بنابراین یکى از ما را به جاى او بگیر، که ما تو را از نیکوکاران مى‌بینیم.» (۷۸)

قَالَ مَعَاذَ اللَّـهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَالِمُونَ ﴿٧٩﴾

گفت: «پناه به خدا، که جز آن کس را که کالاى خود را نزد وى یافته‌ایم بازداشت کنیم، زیرا در آن صورت قطعاً ستمکار خواهیم بود.» (۷۹)

فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا ۖ قَالَ کَبِیرُ‌هُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللَّـهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّ‌طتُمْ فِی یُوسُفَ ۖ فَلَنْ أَبْرَ‌حَ الْأَرْ‌ضَ حَتَّىٰ یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّـهُ لِی ۖ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ ﴿٨٠﴾

پس، چون از او نومید شدند، رازگویان کنار کشیدند. بزرگشان گفت: «مگر نمى‌دانید که پدرتان با نام خدا پیمانى استوار از شما گرفته است و قبلا [هم]در باره یوسف تقصیر کردید؟ هرگز از این سرزمین نمى‌روم تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حق من داورى کند، و او بهترین داوران است. (۸۰)

ارْ‌جِعُوا إِلَىٰ أَبِیکُمْ فَقُولُوا یَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَکَ سَرَ‌قَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا کُنَّا لِلْغَیْبِ حَافِظِینَ ﴿٨١﴾

پیش پدرتان بازگردید و بگویید: اى پدر، پسرت دزدى کرده، و ما جز آنچه مى‌دانیم گواهى نمى‌دهیم و ما نگهبان غیب نبودیم. (۸۱)

وَاسْأَلِ الْقَرْ‌یَةَ الَّتِی کُنَّا فِیهَا وَالْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا ۖ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿٨٢﴾

و از [مردم]شهرى که در آن بودیم و کاروانى که در میان آن آمدیم جویا شو، و ما قطعاً راست مى‌گوییم. (۸۲)

قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرً‌ا ۖ فَصَبْرٌ جَمِیلٌ ۖ عَسَى اللَّـهُ أَن یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿٨٣﴾

یعقوب گفت: «[چنین نیست]بلکه نفس شما امرى [نادرست]را براى شما آراسته است. پس [صبر من]صبرى نیکوست. امید که خدا همه آنان را به سوى من [باز]آورد، که او داناى حکیم است.» (۸۳)

وَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ ﴿٨٤﴾

و از آنان روى گردانید و گفت: «اى دریغ بر یوسف، و در حالى که اندوه خود را فرو مى‌خورد، چشمانش از اندوه سپید شد.» (۸۴)

قَالُوا تَاللَّـهِ تَفْتَأُ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّىٰ تَکُونَ حَرَ‌ضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ ﴿٨٥﴾

پسران او گفتند: «به خدا سوگند که پیوسته یوسف را یاد مى‌کنى تا بیمار شوى یا هلاک گردى.» (۸۵)

قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّـهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٨٦﴾

گفت: «من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا مى‌برم، و از [عنایت]خدا چیزى مى‌دانم که شما نمى‌دانید. (۸۶)

یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِن رَّ‌وْحِ اللَّـهِ ۖ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِن رَّ‌وْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُ‌ونَ ﴿٨٧﴾

اى پسران من، بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نومید نمى‌شود.» (۸۷)

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا ۖ إِنَّ اللَّـهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ ﴿٨٨﴾

پس، چون [برادران]بر او وارد شدند، گفتند: «اى عزیز، به ما و خانواده ما آسیب رسیده است و سرمایه‌اى ناچیز آورده‌ایم. بنابراین پیمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق کن که خدا صدقه‌دهندگان را پاداش مى‌دهد.» (۸۸)

قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ ﴿٨٩﴾

گفت: «آیا دانستید، وقتى که نادان بودید، با یوسف و برادرش چه کردید؟» (۸۹)

قَالُوا أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ ۖ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهَـٰذَا أَخِی ۖ قَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَیْنَا ۖ إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّـهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٩٠﴾

گفتند: «آیا تو خود، یوسفى؟» گفت: «[آرى]من یوسفم و این برادر من است. به راستى خدا بر ما منت نهاده است. بى‌گمان، هر که تقوا و صبر پیشه کند، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى‌کند.» (۹۰)

قَالُوا تَاللَّـهِ لَقَدْ آثَرَ‌کَ اللَّـهُ عَلَیْنَا وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ ﴿٩١﴾

گفتند: «به خدا سوگند، که واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاکار بودیم.» (۹۱)

قَالَ لَا تَثْرِ‌یبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ ۖ یَغْفِرُ اللَّـهُ لَکُمْ ۖ وَهُوَ أَرْ‌حَمُ الرَّ‌احِمِینَ ﴿٩٢﴾

یوسف گفت: «امروز بر شما سرزنشى نیست. خدا شما را مى‌آمرزد و او مهربانترین مهربانان است.» (۹۲) این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره

اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَـٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرً‌ا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ ﴿٩٣﴾

پدرم بیفکنید تا بینا شود، و همه کسان خود را نزد من آورید (۹۳)

وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِ‌یحَ یُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ ﴿٩٤﴾

و چون کاروان رهسپار شد، پدرشان گفت: «اگر مرا به کم‌خردى نسبت ندهید، بوى یوسف را مى‌شنوم (۹۴)

قَالُوا تَاللَّـهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلَالِکَ الْقَدِیمِ ﴿٩٥﴾

گفتند: «به خدا سوگند که تو سخت در گمراهىِ دیرین خود هستى.» (۹۵)

فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْ‌تَدَّ بَصِیرً‌ا ۖ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٩٦﴾

پس، چون مژده‌رسان آمد، آن [پیراهن]را بر چهره او انداخت، پس بینا گردید. گفت: «آیا به شما نگفتم که بى‌شک من از [عنایت]خدا چیزهایى مى‌دانم که شما نمى‌دانید؟» (۹۶)

قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ﴿٩٧﴾

گفتند: «اى پدر، براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم.» (۹۷)

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَ‌بِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّ‌حِیمُ ﴿٩٨﴾

گفت: «به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‌خواهم، که او همانا آمرزنده مهربان است.» (۹۸)

فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَىٰ یُوسُفَ آوَىٰ إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَاءَ اللَّـهُ آمِنِینَ ﴿٩٩﴾

پس، چون بر یوسف وارد شدند، پدر و مادر خود را در کنار خویش گرفت و گفت: «ان شاء الله، با [امن و]امان داخل مصر شوید.» (۹۹)

وَرَ‌فَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْ‌شِ وَخَرُّ‌وا لَهُ سُجَّدًا ۖ وَقَالَ یَا أَبَتِ هَـٰذَا تَأْوِیلُ رُ‌ؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَ‌بِّی حَقًّا ۖ وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَ‌جَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی ۚ إِنَّ رَ‌بِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ﴿١٠٠﴾

و پدر و مادرش را به تخت برنشانید، و [همه آنان]پیش او به سجده درافتادند، و [یوسف]گفت: «اى پدر، این است تعبیر خواب پیشین من، به یقین، پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر]باز آورد -پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را به هم زد- بى گمان، پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زیرا که او داناى حکیم است.» (۱۰۰)

رَ‌بِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَ‌ةِ ۖ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ ﴿١٠١﴾

پروردگارا، تو به من دولت دادى و از تعبیر خواب‌ها به من آموختى. اى پدیدآورنده آسمان‌ها و زمین، تنها تو در دنیا و آخرت مولاى منى؛ مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما (۱۰۱)

ذَٰلِکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ ۖ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَ‌هُمْ وَهُمْ یَمْکُرُ‌ونَ ﴿١٠٢﴾

این [ماجرا]از خبرهاى غیب است که به تو وحى مى‌کنیم، و تو هنگامى که آنان همداستان شدند و نیرنگ مى‌کردند نزدشان نبودى. (۱۰۲)

وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَ‌صْتَ بِمُؤْمِنِینَ ﴿١٠٣﴾

و بیشتر مردم -هر چند آرزومند باشى- ایمان‌آورنده نیستند. (۱۰۳)

وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ ﴿١٠٤﴾

و تو بر این [کار]پاداشى از آنان نمى‌خواهى. آن [قرآن]جز پندى براى جهانیان نیست. (۱۰۴)

وَکَأَیِّن مِّنْ آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ یَمُرُّ‌ونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِ‌ضُونَ ﴿١٠

خبر در لحظه
قطارهای انگلیس روی ریل اختلال؛ تعطیلی 4 خط راه آهن
مهران رجبی: نا آرامی‌های امروز را باید با چشم باز دید/ هیچ چیز با اغتشاشات درست نمی‌شود
پویشی برای ادای احترام به پرچم جمهوری اسلامی ایران
نمایندگان کشورها در نشست ویژه شورای حقوق بشر درباره اغتشاشات اخیر در ایران چه گفتند؟
نیکوکاران ایرانی و گرما بخشی به خانه‌های نیازمندان در کابل
کرونا در آستانه خداحافظی از کشور / ۲۱ بیمار جدید؛ بستریِ فقط ۱۰ نفر
خنثی‌سازی طرح اوکراین برای انفجار در خطوط انتقال گاز به ترکیه
قانون رتبه‌بندی حقوق معلمان را ۲ تا پنج میلیون تومان افزایش می‌دهد
کرونا در آستانه خداحافظی از کشور / ۲۱ بیمار جدید؛ بستری فقط ۱۰ نفر
اروپا ۱۸ میلیارد یورو کمک دیگر به اوکراین می دهد
پوتین دستور منع صادرات نفت به کشورهای با سقف قیمت را صادر کرد
یک کمدین به اردوی تیم ملی ایران رفت
کمک مالی مجارستان به اوکراین
سوئیس یک - کامرون صفر؛ شیرهای قاره آفریقا رام شدند
ترکیب دو تیم ملی اروگوئه و کره جنوبی اعلام شد
جام جهانی قطر| پیش‌بینی عجیب صرب‌ها درباره بازی با برزیل؛ نیمار مثل بچه می‌افتد و گریه می‌کند!
میقاتی: راه خروج لبنان از بحران‌ها انتخاب رئیس جمهور است
زاخارووا: سقف قیمت نفت جهان را دچار رکود می کند
اروپا تا زمانی که اوکراین بر روسیه پیروز نشود، آرام نخواهد گرفت
آملی لاریجانی: حجاب در کشور قانون است / نظام ظرفیت اصلاح خود را دارد