ورود / ثبت نام
نسخه اندرویدنسخه اندروید
صفحه اصلی
اخبار برگزیده
سیاسی
اقتصادی
ورزشی
بین الملل
فرهنگ و هنر
اجتماعی
گردشگری
دانش و فناوری
اخبار ویدیویی
اخبار تصویری
افشين يداللهي: در پرتاب شاه‌دانه با لوله خودکار به مرحله استادي رسيدم!

افشين يداللهي: در پرتاب شاه‌دانه با لوله خودکار به مرحله استادي رسيدم!

خبرگزاری آریا
فرهنگ و هنر
شناسه خبر : 120170329224710278
چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۶ - ۲۲:۴۸:۴۱
۲۳

خبرگزاري آريا - اکثر مردم فکر مي کنند شاعران، شبيه شعرهايشان هستند. در اتاقشان شمع روشن مي‌کنند و با ديدن يک شاخه گل سرخ، سرشک از ديدگانشان جاري مي‌شود اما اگر فقط يک بار با جماعت شاعر نشست و برخاست داشته باشيد، متوجه مي‌شويد که فرق زيادي با بقيه ندارند. فقط مي‌توانند با جملات بازي کنند وآن چه را که ديگران در دل دارند، بر زبان بياورند. البته اين نعمت بزرگي است  ولي گاهي شنيدن داستان کودکي ونوجوانيشان، تمام توهمات شما را  درباره اين شاعر دلسوخته به هم مي‌ريزد.

مثلاً فکر کنيد حافظ در کودکي در خانه مردم را مي‌زده وفرار مي‌کرده يا بابا طاهر عريان با تير و کمان گنجشک‌ها را  شکار مي‌کرده و صائب تبريزي، دهنش را به همه کج مي‌کرده است. اگر هنوز باورتان نشده که شاعران موجودات پيچيده اي هستند اين گفتگو با افشين يداللهي را از دست ندهيد.
 
*شما پزشکيد يا شاعر؟
هر دو.

*نه.ولي الويت شما کدام است؟
شايد اگر شاعر وترانه‌سرا نبودم مردم مرا نمي­شناختند ولي پزشکي را و خصوصاً رشته تخصصي خودم را بسيار دوست دارم. اصلاً موقع انتخاب رشته تخصصي مي­توانستم سه رشته را انتخاب کنم ولي من فقط همين رشته را مي­خواستم. تخصص اعصاب وروان.

*در کل بچه درس­خواني بوديد؟
چطور به اين نتيجه رسيديد؟

*حدس زدم. حالا درس­خوان بوديد يا نه؟
مادر من معلم کلاس اول بود به همين دليل در خانه به من الفبا را ياد داد. بعد در مدرسه تيزهوشان امتحان دادم ودر چهار و نيم سالگي کلاس اول را قبول شدم و بايد به کلاس دوم مي رفتم که به دليل اين که خيلي کوچک بودم واصولاً جثه ريزي داشتم اجازه ندادند در کلاس دوم بنشينم و کلاس اول را در همان سال در مدرسه تيز هوشان شروع کردم.

*در چهارسالگي؟
چهارسال ونيم.

*چه ظلم بزرگي! شما طبيعتا از هم­کلاس­هايتان کوچک­تر بوديد. از آنها کتک نمي­خورديد؟
نه. ولي خب زياد هم جالب نبود. دوران راهنمايي ودبيرستان را هم در مدرسه البرز گذراندم.

*به به. بعد هم پزشکي وتخصص اعصاب و روان. باز هم قبول نداريد که بچه درس­خوان بوديد؟
من بيشتر باهوش بودم تا درس خوان.

*متواضع هم که هستيد.
(مي­خندد) واقعيت­ها را بايد گفت.

*در آن سال­ها بيشتر به شعر فکر مي­کرديد يا به پزشکي؟
به هيچ­کدام. به موسيقي فکر مي­کردم.

*موسيقي؟
بله. من عاشق اين بودم که روي ميز يا هر جاي ديگر ضرب بگيرم. اين قدر اين­ کار را تکرار کردم تا خانواده­ام به فکر افتادند که موسيقي را به طور جدي‌تري دنبال کنم. من هم که فکر مي­کردم تمبک زدن را بلدم، خواستم که به کلاس ضرب بروم.

*بلد بوديد؟
به هيچ وجه. اولين بار که ضرب را به دست گرفتم فهميدم که اين ضرب با آن ضرب که من روي ميز مي­زدم خيلي فرق دارد.

*ادامه داديد؟
بله. اولين استادم جمشيد محبي بود. مدتي هم در کنار استاد ناصر فرهنگ ­فر کلاس را ادامه دادم . 

*يعني الان به صورت حرفه­اي نوازنده ضرب هستيد؟
من هفته­اي سه جلسه، از صبح تا عصر تمرين مي­کردم . در دوره پزشکي عمومي تدريس هم مي­ کردم.

*تدريس ضرب؟
بله و در مجموعه «تماشاگه راز» هم به همراه نوازندگاني مثل جلال ذوالفنون، مرحوم شهريار فريوسفي، بهزاد فروهري، روزبه کلانتري و مجيد اخشابي براي خوانندگاني چون محمد اصفهاني وعليرضا افتخاري، نوازندگي کرده­ ام.

*پس شما در زمينه پزشکي، نوازندگي ضرب وشعر تخصص داريد؟
ولي تخصص اصلي من که در آن به مرحله استادي رسيده­ام ،چيز ديگري است.

*جداً؟ دوست دارم بدانم.
پرتاب شاه‌دانه با لوله خودکار.

*....
تعجب کرديد؟ هدف گيري من حرف ندارد.

*يعني الان هم اين­کار را مي­کنيد؟
(مي­خندد)الان نه. ولي هنوز تبحرم را از دست نداده­ام. يک بار کلاس پنجم بودم...

*قبل از انقلاب؟
بله. سوار اتوبوس بودم واز مدرسه به خانه بر مي­گشتم.دو خانم هم که کلي به خودشان رسيده بودند ومعلوم بود مي­خواهند به مهماني بروند سوار اتوبوس شدند. من منتظر بودم ودعا مي­کردم که آنها زودتر از من پياده شوند.

*چرا؟
کمي صبر کنيد ،مي­گويم. به محض اين که آن دو خانم پياده شدند ،دهانم را پر از شاهدانه کردم وبا لوله خودکار دولولم، از پنجره ماشين سر و روي آن دو خانم را غرق شاهدانه کردم. اتوبوس به راه افتاد وموهاي خانم­ها پر از شاهدانه شده بود. آنها جيغ وداد مي­ کردند و مردم داخل اتوبوس مي­خنديدند.

*گفتيد لوله خودکار دولول؟
بله. براي موارد خاص يک دو لول داشتم که اگر شاهدانه در يک لوله گير کرد،لول ديگر عمل کند،و اين هم جزو موارد خاص بود.

*تمرين هم مي­کرديد؟
بله.خيلي زياد. يک بار هم به خاطر همين شاهدانه پراني من کل خيابان انقلاب وپل کالج بند آمد.

*دستگير که نشديد؟
نه. در خيابان انقلاب، جايي که پل کالج تمام مي­شود منتظر اتوبوس بودم که اتومبيلي در حال ويراژ دادن از پل به سمت پايين در حال حرکت بود. به محض اين که مقابل من رسيد، متوجه شدم که شيشه راننده تا نيمه پايين است. من هم از فرصت استفاده کردم ودر همان لحظه شاهدانه­اي به طرف راننده پرتاب کردم که مستقيم خورد به گونه­اش. بعد راننده ماشين، که مرا در لحظه ارتکاب جرم ديده بود، پارک کرد، پياده شد وبه سمت من آمد...

*فرار نکرديد؟
نه.لوله خودکار را پنهان کردم وژست آدم­هاي مظلوم را گرفتم ولي آن مرد مرا ديده بود.به سمتم آمد وآرام به صورتم زد،....همين؛... اما يک راننده اتوبوس، يک راننده تاکسي ويک راننده شخصي، اين صحنه را ديدند.

*يعني برخورد تند آن مرد راننده ويک پسربچه بي­گناه را؟!؟
آنها به طرف مرد هجوم بردند ودعواي شديدي در گرفت. راننده را محکم روي کاپوت ماشين کوبيدند وشروع کردند به کتک زدن او.

*شما نگفتي که مقصري؟ عداب وجدان نداشتي؟
من مقصر نبودم .داشتم بعداز کسب علم، کمي تفريح مي­کردم. مي­خواستم کمي خستگي در کنم.

*اگر شما جاي آن مرد بوديد، چه مي­کرديد؟
نمي­دانم. احتمالا من هم به او شاهدانه پرت مي­کردم.

*آخر او شاهدانه از کجا مي­آورد؟
مي­خريد. از همان جا که من خريده بودم.

*يعني عصباني نمي­شديد؟
نه.فکر نمي­کنم....شايد هم مي­شدم. ولي مطمئنم عکس ­العملم آرام­تر بود. چون بعد ها کسي به من شاهدانه پرتاب کرد ومن خنديدم و رد شدم.

*اگر آن خانم­ها وآن آقاي راننده، خواننده اين مصاحبه باشند، حتما باورشان نمي­شود که آن بچه شيطان، افشين يداللهي شاعر شده باشد.
من معذرت مي­ خواهم. واقعا اگر اين خاطرات را خواندند وبه يادشان آمد، اميدوارم مرا ببخشند.اما بايد بگويم اصلا از کارم پشيمان نيستم.

*حالا بياييد کمي جلوتر برويم. زماني که شما در دبيرستان البرز درس مي­ خوانديد.
خب ديگر بزرگ شده بودم. مدرسه ما نزديک تالار وحدت بود و ما هميشه دوست داشتيم براي ديدن کنسرت به آنجا برويم ولي هيچ وقت بليت نداشتيم.

*حالا که در اکثر کنسرت­ها در رديف VIP مي ­نشينيد.
نه بابا. اينطورها هم نيست.

*اولين شعري که گفتيد را به خاطر داريد؟
بله کاملاً. يک شعر عاشقانه که براي يک عشق يک طرفه گفتم. چهارده-پانزده ساله بودم که يک روز يک نفر از پشت پنجره­ مان رد شد. او اصلاً مرا نديد ولي من عاشقش شدم وبرايش شعر گفتم.

*آن شعر را به خاطر داريد؟
مي­خواهيد برايتان بخوانم؟
(دکتر شعر را مي خواند ولي من ترجيح مي­دهم آن را ننويسم تا شما در حسرت شنيدنش بمانيد، البته شايد هم رعايت حالتان را مي ­کنم)

*در دوران مدرسه دانش آموز سر به راهي بوديد؟
سال اول دبيرستان شروع کردم به شيطنت ولي چون از همه همکلاسي­ هايم کوچک­تر بودم، فاصله ­ام با شاگرد­هاي سر و زبان‌دار زياد بود. باگذشت زمان اين فاصله کم­تر شد، تا جايي که سال آخردبيرستان، همه را پشت سر گذاشته بودم.

*در دانشگاه هم اين روند را ادامه داديد؟
شانزده سال و نيمم بود که ديپلم گرفتم ولي همان سال دانشگاه قبول نشدم. سال بعد پزشکي کرمان قبول شدم و زندگيم شکل ديگري گرفت. دوري از خانواده، درس و زندگي با هم ­خانه ­هايي که نمي­شناختم ولي روي هم رفته جالب بود.

*در کل چند سال کرمان بوديد؟
هفت سال ونيم.

*تفريح هم مي­ کرديد يا فقط درس؟
دور هم جمع مي­شديم وهمديگر را دست مي انداختيم. براي هم اسم مي­ گذاشتيم. تازه اولين جرقه­ هاي ترانه سرايي در من هم، درست در همان زمان زده شد.

*يعني اولين ترانه ­هايتان را در آن روزها گفتيد؟
من ترانه­ هاي معروف را عوض مي­ کردم.

*عوض مي­ کرديد؟ يعني چي؟
يعني ترانه­ ها را به صورت طنز در مي­ آوردم و با آنها مي­ خنديدم.

*فکر مي­ کنم خواننده­ هاي ما دوست داشته باشند يک نمونه از اين ترانه ­ها را بشنوند.
فکر مي­ کنم اگر نشنوند خيلي بهتر است.هم براي خوانندگان تان وهم براي اين رسانه.

*بالاخره نفهميديم که شما کي ترانه سرا شديد.
دوران سربازي. دوستي داشتم که او هم پزشک بود وکيبورد مي­ زد.مي­ خواستيم با هم ­آلبومي بسازيم واز همان موقع ترانه برايم جدي شد. کارهايي هم با هم ساختيم.

*دوستتان الان کجاست؟
دکتر شهرام پويا. او آهنگ­هاي "آفتاب مهرباني" سروده قيصر امين پور و "وقت است که بنشيني و..." سروده هوشنگ ابتهاج را براي محمد اصفهاني ساخت وديگر کار آهنگسازي را به طور جدي ادامه نداد.

*يک سؤال کاملاً تخصصي.
بفرماييد.

*اگر مادري بچه ­اش را به مطب شما بياورد وبگويد اين بچه با لوله خودکار به مردم شاهدانه پرتاب مي­کند. به نظر شما اين کودک زمينه­اي براي تبديل شدن به يک بيمار رواني را دارد يا در آينده شاعر خوبي مي شود ؟
(مي­خندد).....

***
اين گفتگو قبلاً در مجله چلراغ منتشر شده بود.

خبر در لحظه
قطارهای انگلیس روی ریل اختلال؛ تعطیلی 4 خط راه آهن
مهران رجبی: نا آرامی‌های امروز را باید با چشم باز دید/ هیچ چیز با اغتشاشات درست نمی‌شود
پویشی برای ادای احترام به پرچم جمهوری اسلامی ایران
نمایندگان کشورها در نشست ویژه شورای حقوق بشر درباره اغتشاشات اخیر در ایران چه گفتند؟
نیکوکاران ایرانی و گرما بخشی به خانه‌های نیازمندان در کابل
کرونا در آستانه خداحافظی از کشور / ۲۱ بیمار جدید؛ بستریِ فقط ۱۰ نفر
خنثی‌سازی طرح اوکراین برای انفجار در خطوط انتقال گاز به ترکیه
قانون رتبه‌بندی حقوق معلمان را ۲ تا پنج میلیون تومان افزایش می‌دهد
کرونا در آستانه خداحافظی از کشور / ۲۱ بیمار جدید؛ بستری فقط ۱۰ نفر
اروپا ۱۸ میلیارد یورو کمک دیگر به اوکراین می دهد
پوتین دستور منع صادرات نفت به کشورهای با سقف قیمت را صادر کرد
یک کمدین به اردوی تیم ملی ایران رفت
کمک مالی مجارستان به اوکراین
سوئیس یک - کامرون صفر؛ شیرهای قاره آفریقا رام شدند
ترکیب دو تیم ملی اروگوئه و کره جنوبی اعلام شد
جام جهانی قطر| پیش‌بینی عجیب صرب‌ها درباره بازی با برزیل؛ نیمار مثل بچه می‌افتد و گریه می‌کند!
میقاتی: راه خروج لبنان از بحران‌ها انتخاب رئیس جمهور است
زاخارووا: سقف قیمت نفت جهان را دچار رکود می کند
اروپا تا زمانی که اوکراین بر روسیه پیروز نشود، آرام نخواهد گرفت
آملی لاریجانی: حجاب در کشور قانون است / نظام ظرفیت اصلاح خود را دارد