خبرگزاري آريا - چند روز ديگر جشنواره فيلم فجر آغاز و به عبارتي سال سينمايي به پايان ميرسد. سالي که اگر بخواهيم بر پايه فروش فيلمها در گيشه ارزيابياش کنيم، بايد گفت برخلاف چند سال اخير، سالي بود سرشار از موفقيت براي فيلمها و فيلمسازاني که سالهايسال آمار فروش بالاي ١٠ميليارد تومان را در خواب هم نميديدند. اما رويا بالاخره تعبير شد و سينماي ايران فروشهايي را تجربه کرد که تا پيش از امسال در تصور هم نميگنجيد. حضور ٦ فيلم با فروش بالاي ١٠ميليارد تومان در جدول پرفروشهاي سال و ٩ فيلم که بيش از ٥ميليارد تومان فروختهاند؛ بهتر از هميشه ميتواند اوضاع تغييريافته مالي سينماي ايران را به نمايش بگذارد. با اينکه نگاهي گذرا به وضع توليد و فيلمهاي آماده نشان ميدهد که باوجود انتظاري که ميرفت، چنين فروشهايي نتوانسته تکان چنداني ايجاد و وضع محافظهکارانه توليد را دگرگون کند...
در سال سينمايي که پشت سر گذاشتيم، فيلم فروشنده اصغر فرهادي با فروشي بيش از ١٦ميليارد تومان موفقترين فيلم ايراني در جدول فروش سالانه بود و نشان داد که هواخواهان فرهادي فقط منتقدان، مديران جشنوارهها و داوران نيستند و مردم هم تماشاي فيلمهاي او را از اوجب واجبات ميدانند. بعد از اين فيلم جديدترين فيلم به نمايش درآمده منوچهر هادي يعني فيلم من سالوادور نيستم قرار دارد که ١٤ونيمميليارد فروخته و جالب اين است که اين فيلم با اين فروش رويايي تنها فيلم پرفروش کارنامه کارگردانش است و تاييدي بر مدعاي کساني که فروش بالاي اين فيلم را نه به دليل فيلمنامه يا ساخت و پرداختش که به دليل حضور ابرستارهاي به نام رضا عطاران ميدانند. ٥٠کيلو آلبالوي ماني حقيقي با خيل ستارگانش نيز نزديک به ١٤ميليارد تومان فروخته و بالاتر از ابد و يک روز سعيد روستايي تازه آمده ايستاده که ١١ميليارد و٥٠٠ميليون تومان از گيشهها عايدي داشته است. بارکد، فيلم خوشساخت مصطفي کيايي با فروش ١١ميليارد و ٣٠٠ميليون تومان در جايگاه پنجم فيلمهاي پرفروش سال ايستاده و ششمين فيلم جدول هم سلام بمبئي قربان محمدپور است که تاکنون ١٠ميليارد و٢٠٠ميليون تومان از گيشهها دشت کرده است...
فارغ از اين نگاه کلي به فيلمهاي پرفروش؛ هر دوره اکران ميدان رقابت ١٢-١٠ فيلم است که تقريبا همزمان با هم اکران شده و قرار است در بازه زماني مشخصي تنور سينما را در اين مرزوبوم گرم کنند. اين دوره از اکران که به قولي آخرين دوره اکران سال سينمايي جاري است، ميتوان گفت متاسفانه کمتر نشاني از نمايشهاي پررونق فيلمها بهخصوص در نيمه نخست سال دارد. درواقع اگر سلام بمبئي را از جدول اکران حال حاضر سينماها حذف کنيم، کمتر ميشود به فيلمي برخورد که توانسته باشد نمايش موفقيتآميزي از نظر استقبال مردمي داشته باشد. اين قضيه البته علاوه بر کيفيت فيلمها شايد به زمان اکران هم بيارتباط نباشد. به هر شکل يکي دو ماه مانده به آغاز جشنواره تبوتاب سينماي ايران بيشتر به آن سو ميل ميکند و به تبع آن شايد حسوحال سينمادوستان نيز بيش از فيلمهاي روي پرده، معطوف جشنواره پيشرو شده باشد...
مطلب زير نگاهي دارد به فيلمهايي که در اکران حالحاضر سينماها در رقابت اکران تقريبا همهشان بازنده لقب گرفتند...
سلام بمبئي؛ هماي سعادت
سلام بمبئي قربان محمدپور با فروشي در حدود ١٠ميلياردو٢٠٠ميليون تومان صدرنشين جدول فروش است. فيلمي به تهيهکنندگي جواد نوروزبيگي که عنوان دومين محصول مشترک سينماي هند و ايران پس از هماي سعادت را يدک ميکشد. سلام بمبئي ملودرامي عاشقانه است و داستان آشنايي يک دختر هندي و يک پسر ايراني را روايت ميکند که هر دو دانشجوي پزشکي هستند و اتفاقاتي در پي آشنايي اين دو رخ ميدهد که در روال مرسوم سينماي باليوود و فيلمفارسي خودمان قرار دارد. اين فيلم پرستاره که مهمترين ستارگانش محمدرضا گلزار، بنيامين بهادري و دو- سه هنرپيشه هندي چون ديا ميرزا، گلشن گروور و شايلي محمودي هستند، در ٤٠روزي که روي پرده بوده توانسته گزينه نخست براي خانوادههايي باشد که انگار هنوز مزه فيلم هندي از زير زبانشان بيرون نرفته است.
استقبال از اين فيلم بهخصوص در روزهاي نخست نمايشش کاملا غيرقابل پيشبيني بود؛ به نحوي که اين فيلم پس از گذشت فقط 2روز از نمايشش يک ميلياردي شد و رکورد سريعترين زمان رسيدن به فروش ميلياردي را شکست. اين استقبال اگرچه براي سينماي ايران خبر خوشي است، اما در عينحال نشان از اين دارد که باوجود تمام ضعفها و بيمنطقيهاي سينماي غالب هند، اين سينما حتي وقتي با نمونههاي نازل فيلمفارسي هم ممزوج شود، باز ميتوان کساني را يافت که از اين ملغمه خوششان آيد و حتي ديدن آن را به ديگران نيز پيشنهاد دهند. اين شايد بزرگترين دستاورد سلام بمبئي براي سينماي ايران باشد که باوجود تمام ادعاهايي که درباره تغيير ذائقه تماشاگران ايراني مطرح ميشود، تماشاگران ما متاسفانه همان تماشاگران هميشه هستند که فيلمي مثل اخراجيها را در دورهاي بدل ميکنند به پرفروشترين فيلم تاريخ سينماي ايران و حالا هم که رشادت کرده و سلام بمبئي را يکي از پرفروشترين فيلمهاي سال و تمام تاريخ سينماي ايران کردهاند...
هفت ماهگي؛ هفت ماهه!
هفت ماهگيهاتف عليمرداني در روز نخست نمايشش حدود ٣٠٠و٥٠ميليون تومان فروخت و در جدولي که سايت سينما تيکت همه هفته از فيلمهاي پرفروش ارايه ميدهد، در جايگاه دوم قرار گرفت. فيلم اما باوجود تمام انتظاراتي که بهخصوص از ترکيب کنجکاويبرانگيز بازيگرانش ايجاد ميشود، به احتمال زياد نخواهد توانست خود را به جايگاهي بالا در جدول پرفروشهاي سال برساند. درواقع انتظاري که از شنيدن حضور بازيگراني چون حامد بهداد، باران کوثري، پگاه آهنگراني، هانيه توسلي، احمد مهرانفر، فرشته صدرعرفايي و بهناز جعفري ايجاد ميشود، در فيلم برآورده نميشود و اگر اين را در کنار کليت کارنامه هاتف عليمرداني قرار دهيم- که هيچگاه نتوانسته تماشاگر را به اين باور برساند که بايد فيلمهايش را بهطور جدي دنبال کند- ميتوان گفت که هفت ماهگي هم از آن فيلمهايي است که ميآيند و روي پرده ميروند و فروشکي هم ميکنند و تهيهکننده و کارگردان را به سرمايه لازم براي ساخت فيلم بعدي هم ميرسانند؛ بيآنکه اتفاق خاصي را چه در زمينه سينما، چه در زمينه کارنامه دستاندرکارانش و چه حتي در زمينه گيشه رقم بزنند...
خلاصه داستان فيلم از زبان سازندگانش چنين عنوان شده: گاهي پيش از آنکه بداني، خيلي زود دير ميشود. اين خلاصه داستان مبهم درواقع بهترين زبان گويا براي فيلمي چون هفت ماهگي ميتواند باشد. فيلمي واقعا مبهم در ابتدا که البته در ادامه خيلي آسان و سريع دست خود را پيش تماشاگر رو کرده و گرههاي داستاني را که بايد قاعدتا در فينال فيلم باز شوند، در همان ميانه کار لو ميدهد... البته ذکر اين نکته لازم است که چنين نگاه سختگيري به فيلم آبرومندي چون هفت ماهگي بيشتر ناظر به توقعي است که برآورده نشده. هفت ماهگي ميتوانست چون کوچه بينام در ذهن و قلب دوستداران سينماي اجتماعي فيلمي ماندگار شود؛ اما الان نشده و تقصير اين نشدن هم بر دوش کارگردان است و گرنه، در نگاهي بيتوقع، هفت ماهگي نهتنها در کليت سينماي ايران نمره قبولي ميگيرد، بلکه حتي به جرأت ميتوان گفت از بيش از نيمي از توليدات اين سينما يک سروگردن هم بالاتر قرار ميگيرد... در فرهنگ عامه اين سرزمين به افراد عجول ميگويند انگار هفت ماهه به دنيا آمدهاند. نگاه به فيلم هفت ماهگي نشان ميدهد اين فيلم خود نيز از اين مشکل در امان نبوده و اگر هاتف عليمرداني در مرحله سناريو عجله نميکرد و بيشتر روي شخصيتها، گرهها و حتي بحران اصلي فيلمش تمرکز ميکرد، قطعا اتفاقات بسيار بهتري براي فيلم ميافتاد. در اين نکته شک نکنيد...
چهار اصفهاني در بغداد؛ اخراجيها ٤
قطعا از خواندن اسم فيلم چهار اصفهاني در بغداد تعجب کردهايد. قطعا فکر کردهايد سوار ماشين زمان شده و به دوران فيلمهاي وحدت سفر کردهايد. اما نه. آنچه ميبينيد واقعي است و فيلمي به نام چهار اصفهاني در بغداد در اواسط دهه ٩٠ شمسي در تهران ساخته شده است... چهار اصفهاني در بغداد فيلمي در راستاي سري فيلمهاي اخراجيهاست. فيلمي که قرار است با شوخيهاي دمدستي با جنگ و مسائلي از اين دست قباي فيلم انتقادي پوشيده و تماشاگران را براي ديدنش به صف کند. درواقع فيلم از بسيار جهات وامدار اخراجيها بهنظر ميرسد.
از حضور جنگ در متن اغلب شوخيها بگيريد و بياييد به ترکيب بازيگراني که گل سر سبدشان اکبر عبدي است و البته ارژنگ اميرفضلي. تفاوت ميان اين فيلم و اخراجيها اما از اينجا آغاز ميشود که کارگردان اين فيلم که محمدرضا ممتاز نام دارد، نه دست باز مسعود دهنمکي در اخراجيها را داشته و نه دلگرمي او به برخي حمايتها را و نتيجه اين شده که فيلم حتي در مقايسه با آنسري فيلم کهنه و رنگورو رفته هم کهنهتر و رنگورو رفتهتر به نظر برسد. چهار اصفهاني در بغداد داستان يک خانواده اصفهاني را روايت ميکند که با وجود مشکلات پيشرويشان درگير جنگ ميشوند همين مسأله براي آنها حواشي مختلفي در پي دارد. اکبر عبدي، نسرين مقانلو، قاسم زارع، کيميا باباييان، ارژنگ اميرفضلي، جعفردهقان، پوراندخت مهيمن، آرش شاهسنايي، فريد فوده، محمود مقامي، سيروس کهورينژاد، يوسف قرباني و محمد سهرابي بازيگران اين فيلم هستند و فيلم در دفتر شکوفا فيلم با عوامل تقريبا ثابت توليدات اين دفتر تهيه شده است. چهار اصفهاني در بغداد در مدت تقريبا ١٠ روز نخست نمايشش حدود ٣٢٠ميليون تومان فروخته و بهنظر ميرسد همين فروش نهچندان بالا هم تا حد زيادي مديون حضور اکبر عبدي با آن شمايل آشنايش در فيلم باشد...
لاک قرمز؛ من ١٦سال دارم!
يکي از گرمترين، جذابترين، تلخترين، اميدبخشترين و البته بيادعاترين فيلمهاي سال که سيدجمال سيدحاتمي کارگردانياش کرده و در مدت زماني در حدود ٤٠ روز بيش از يکميليارد و صدميليون تومان فروخته است. لاک قرمز که فيلمنامهاش را امير عبدي نوشته و کامران مجيدي تهيهاش کرده؛ مضموني اجتماعي دارد و خانواده، ارتباط والدين با فرزندان و معضلات جامعه را محور داستانپردازي قرار داده است. به روال مرسوم سالهاي اخير سينماي ايران سازندگان اين فيلم نيز خلاصه داستاني مبهم در اختيار مطبوعات قرار دادهاند: دخترک تازه به انگشتانش لاک زده بود که روزگار صورتش را نقاشي کرد. باوجود اين خلاصه داستان گنگ، اما، لاک قرمز فيلم ساده و صادقي در زمينه سينماي واقعگراي اجتماعي است که داستان اکرم ١٦ ساله را روايت ميکند که با پدر معتاد عروسکساز، مادر، خواهر و برادر کوچکترش در جنوب شهر زندگي ميکند.
مرگ پدر زندگي اين خانواده را با مشکلات زيادي روبهرو ميکند... در لاک قرمز بازيگراني چون پانتهآ پناهيها، پرديس احمديه، بهنام تشکر، مسعود کرامتي و رسول نقوي ايفاي نقش کردهاند... گفتني است که سال گذشته در جشنواره سيوچهارم فيلم فجر، اين فيلم براي حضور در بخش نگاه انتخاب و درنهايت نيز نامزد دريافت جايزه بهترين کارگرداني و بهترين فيلم در بخش نگاه نو اين جشنواره شد. يکي از اتفاقات جالب توجه اختصاص ٥٠٠ نوبت تيزر تلويزيوني رايگان به اين فيلم از طرف صداوسيماست؛ اتفاقي که در چند وقت اخير بيسابقه بوده است. سيدجمال سيدحاتمي، کارگردان فيلم لاک قرمز درباره فروش بالاتر از انتظار اين فيلم گفته: لاک قرمز ساختار و روايت متفاوتي دارد و فکر ميکنم چون قصه آن از زندگي روزانه مردم برداشت شده، مخاطب بهراحتي و خوبي با آن ارتباط برقرار ميکند. پرديس احمديه بازيگر اين فيلم که حضور تاثيرگذاري در نقش اصلي لاک قرمز داشت درباره نقشش در فيلم لاک قرمز عنوان کرده: من 23سال دارم و نقش يک دختر 16ساله را بازي کردم. براي اين کار تحقيقات زيادي کرديم، حتي با روپوش مدرسه در چند دبيرستان رفتوآمد کردم و کسي متوجه اختلاف سنيام با همکلاسيها نشد. حس خوبي از ايفاي اين نقش دارم...
جنجال در عروسي؛ رقابت دوباره
جنجال در عروسي ساخته سيدرضا خطيبي؛ ديگر فيلم به ظاهر کمدي اکران حاضر سينماي ايران است. فيلمي از جنس و نگاه چهار اصفهاني در بغداد- اما اندکي کارشدهتر و تروتميزتر از آن فيلم و شگفت که اين يکي فيلم را عليرضا خمسه بازي کرده است- که اواخر دهه ٦٠ و اوايل دهه ٧٠ تنها رقيب اکبر عبدي در عرصه کمدي بود و حالا رقابت جنجال در عروسي و چهار اصفهاني در بغداد انگار رقابت بيستسال پيش اين دو کمدين را در سينماي امروز تکرار ميکند... جنجال در عروسي که محمد احمدي تهيهاش کرده؛ فيلمي است پر از بازيگران تلويزيوني که در شکل نهايي فيلم بسيار تاثيرگذار بوده و آن را تبديل کردهاند به يک نسخه مشابه به توليدات کمدي رسانه ملي. عليرضا خمسه، ميرطاهر مظلومي، نعيمه نظام دوست، مرتضي ضرابي، محمدرضا بحري، مهدي قانع، صاحب حائريزاده، عليرضا حائريزاده، سعيد خبيري و علي کاظمي بازيگران اين فيلم هستند که در مدت زماني حدود ٤٠ روز حدود ٩٠٠ميليون تومان فروخته و پنجمين فيلم پرفروش اکران حالحاضر است.
جنجال در عروسي که فيلمنامهاش را نيز سيدرضا خطيبي نوشته، از جايي آغاز ميشود که در يک مراسم عروسي، کودکان را به محل برگزاري جشن راه نميدهند و به کلبهاي در انتهاي باغ تبعيد ميکنند. بچهها که متوجه ميشوند برگزارکنندگان مراسم قاچاقچي موادمخدر هستند، تصميم ميگيرند جشن را به هم بزنند و اين آغاز ماجراست... درباره جنجال در عروسي بايد اين را نيز گفت که اين فيلم، فيلمي سهبعدي است و البته به همان نسبت فيلم آقاي الف علي عطشاني که لقب نخستين فيلم سهبعدي سينماي ايران را براي خود انتخاب کرده بود، بيربط به نوع نمايشش که اصولا نياز فيلمهايي است که ميکوشند تماشاگر را در فضا و تحرک صحنهها درگيرتر کنند و نه فيلمهاي تلويزيوني- راديويي که ١٠بعدي بودن هم نميتواند تاثيري در ارتباط گيري تماشاگر با فيلم داشته باشد. البته اين فيلم ظاهرا به دو صورت سهبعدي و دوبعدي ساخته شده است...
وارونگي؛ زنان در بحران
وارونگي ساخته بهنام بهزادي که از بازي بازيگراني چون سحر دولتشاهي، علي مصفا، ستاره پسياني، شيرين يزدانبخش و عليرضا آقاجاني بهرهمند بوده؛ در رقابت گيشه تا حوالي بيستودوم اين ماه فقط ٤٠٠ميليون تومان فروخته و اين براي کارگرداني که در نخستين گام با فيلم تنها دو بار زندگي ميکنيم مخاطبان فيلمش را از هر قشر و سواد و سليقهاي شگفتزده کرده بود، اتفاق خوبي نيست که فيلمش نه خوب بفروشد و نه بتواند براي تماشاگران اندکي خاصتر تجربه رضايتبخشي را رقم بزند. وارونگي، داستان نيلوفر دختر جواني است که به همراه مادر بيمار و سالخوردهاش زندگي ميکند. او ارتباط خوبي با برادران و خواهرانش ندارد، اما اين اختلاف زماني به چشم ميآيد که مادر به دليل پديده وارونگي هوا به بيمارستان منتقل ميشود و پزشک عنوان ميکند که او بايد در شمال کشور زندگي کند تا بتواند زندگياش را ادامه دهد، اما...
فيلمنامهنويس و تهيهکننده وارونگي هم بهنام بهزادي است و اين يعني که او در ساخت اين فيلم تمام موانعي را که ميتوانستند نگاه خلاق او را با آسيب مواجه سازند، از سر راه برداشته و با آزادي صددرصدي دنبال ساخت فيلمي بوده که در کارنامهاش گامي رو به جلو به شمار آيد. او که پيش از وارونگي فيلمهاي شگفتانگيز تنها دوبار زندگي ميکنيم و فيلم موفق قاعده تصادف را ساخته؛ در سومين فيلمش موضوعي زنمحور را دستمايه کارش قرار داده و البته در اين راه هم تا حد زيادي موفق عمل کرده است. اما نکته مهم درباره اين فيلم اين است که باوجود اينکه فيلم در تکتک عوامل و عناصر و جزيياتش فيلمي استاندارد و قابلقبول به نظر ميرسد، اما درنهايت فاقد آن کوبندگي و تاثيرگذاري دو فيلم قبلي سازندهاش است. درواقع وارونگي فيلمي آبرومند و متفاوت در سينماي ايران است اما از اين تفاوتها و جزييات استاندارد در جهت خلق اثري که يقه تماشاگر را گرفته و او را در فضا و داستان و سرنوشت کاراکترهايش شريک کند، استفاده مناسبي نشده است...
مشکل گيتي؛ مشکل بهرام!
مشکل گيتي جديدترين فيلم بهرام کاظمي بعد از هشتسال دوري از سينما؛ درباره زوجي به نام ايرج و گيتي است که به دليل توهمي كه بر اثر زندگي اينترنتي گيتي، سايه بر زندگي واقعي اين دو انداخته است، در آستانه فروپاشي زندگي مشتركشان هستند. فيلميهاي آپارتماني- خانوادگي که در پي مد شکل گرفته در سينماي ايران در چندسال اخير که متعاقب موفقيتهاي جهاني آثار اصغر فرهادي به وجود آمده، سينماي ايران را پر کردهاند. مشکل گيتي البته فيلمي آبرومند و نيز خوش آبورنگ است که به سهولت ميتواند بهعنوان بهترين فيلم بهرام کاظمي مطرح شود. اين فيلم همچنين فيلمي پربازيگر است و هنرپيشگاني چون حميد فرخنژاد، يکتا ناصر، اميرحسين رستمي، بهنوش بختياري، رويا نونهالي، اميد روحاني، رامين ناصرنصير، پانتهآ مهدينيا، فريبا نادري، حسن اسدي و علي عبادتطلب آن را بدل به فيلمي پرستاره کردهاند.
اما باوجود تمام اين موارد، مشکل گيتي که انتظار ميرفت در گيشه مورد استقبال و اقبال مخاطبان قرار گيرد، در اين کار ناکام ماند و تنها ٨٠٠ميليون تومان فروخت و با اينکه در مقياس فروشهاي دو- سهسال گذشته رقم کمي نيست، اما به هيچ وجه در شرايط فعلي که بيشتر فيلمها بيش از يکميليارد ميفروشند، نميتواند براي سازندگانش رضايتبخش باشد... بهرام کاظمي که در اوايل دهه ٧٠ با نخستين فيلمش پادزهر خود را بهعنوان سينماگري مستعد شناساند و از آن پس هم با فيلمهاي هدف، از صميم قلب، عروس فراري، شبي در تهران و اين آخرين فيلمش مشکل گيتي حضوري با تداوم در سينماي ايران داشته؛ يک مشکل بزرگ دارد و آن اين است که اين فيلمساز هيچ گاه نتوانسته خود را بهعنوان سينماگري محبوب ميان منتقدان و مردم به تثبيت برساند. اينکه چگونه فيلمسازي مستعد نميتواند به حق و جايگاه سزاوارانهاش در سينماي ايران برسد، يکي از مسائلي است که يافتن پاسخ درستش ميتواند آيندهاي به مراتب بهتر را براي سينماي ايران رقم بزند...
يتيمخانه ايران؛ سينماي طالبي!
يتيمخانه ايران را ابوالقاسم طالبي ساخته و خود اين جمله ميتواند هزاران راز از اين فيلم رمزگشايي کرده و حتي بگويد با چگونه فيلمي طرف هستيم. وقتي ميگوييم فيلمي را ابوالقاسم طالبي ساخته به اين معناست که به احتمال زياد با فيلم پرهزينهاي روبهرو هستيم که موضوعي- به قول تئوريسينهاي فرهنگي نظام- استراتژيک دارد که شعار، بخش جدانشدني آن است، که به تبع هزينهاش سروشکل متقاعدکنندهاي دارد، که قطعا فيلمنامهاش ميلنگد و البته به احتمال زياد کارگرداني بدي ندارد. نکته جالب اينکه يتيمخانه ايران تقريبا تمام اين ويژگيهاي عمومي فيلمهاي طالبي را يک جا در خود دارد...
يتيمخانه ايران که به کارگرداني و نويسندگي ابوالقاسم طالبي، با بازي عليرام نورايي، جعفر دهقان، قطبالدين صادقي، فرخ نعمتي، برايان طرفه، آهو خردمند، بهار محمدپور، علي شادمان و داريوش اسدزاده و تهيهکنندگي محمدرضا تختکشيان دوسال پيش ساخته شده؛ بعد از اينکه در چند جشنواره در لحظه آخر از برنامه حذف و به عبارتي در پرده ماند، بعد از کشوقوسهاي فراوان، بالاخره حدود دو ماه و نيم پيش روي پرده آمد و در اين مدت يکميلياردو٥٠٠ميليون تومان عايدي داشته است که اين براي فيلمي که خود کارگردان مدام با تأکيد بر کمهزينهبودنش هزينه ساخت آن را ٨ميليارد تومان عنوان ميکند، چيزي در حد فاجعه ميتواند باشد. عدم استقبال مخاطب، البته، براي فيلمي تاريخي چون يتيمخانه ايران تنها معيار ارزيابي موفقيت يا ناموفقبودن سازندگانش نميتواند باشد.
بههرحال ذائقه مخاطبي که چهار اصفهاني در بغداد را ميپسندد، نميتواند معيار مناسبي براي ارزيابي يک فيلم جدي باشد. فيلم اتفاقا فيلم خوشساختي است که داستان سالهاي 1295 تا 1300را روايت ميکند که در زمان احمدشاه قاجار، بر اثر قحطي ناشي از خيانت انگليسها، تعداد بيشماري از مردم ايران جان باختند. فيلم داستان يتيمخانهاي را نقطه تمرکز روايت قرار داده که پس از اينکه سرپرست اين يتيمخانه از دنيا ميرود، مسئوليت آن را به فردي به نام بنکدار ميرسد. اما با ورود و غارت آذوقه يتيمخانه توسط انگليسيها، سرپرست جديد يتيمخانه تصميم به مقابله با آنها ميگيرد و...يتيمخانه ايران که نخستين فيلم طالبي پس از قلادههاي طلاست؛ بعد از جنجالهاي فراوان آن فيلم- که ادعا ميکرد براساس اسناد واقعي ساخته شده- گام ديگري است از طالبي در جهت فيلمکردن يک داستان تاريخي ناديده مانده- که هيچ گاه به ابعاد و تلفات آن در تواريخ اخير پرداخته نشده است. با اين حال ارزش اين فيلم طالبي نه در تاريخي بودنش- يا آنگونه که برخي مخالفان ميگويند: استناد تاريخي نداشتنش- که در سروشکل سينمايي کار است. درواقع يتيمخانه ايران باوجود تمام ضعفها، شعارها و پيامهاي آشکار و نهانش؛ يک فيلم قهرمانمحور سينمايي است و اين در سينمايي که بيشتر فيلمهايش درواقع آثار تلويزيوني هستند که در سالنهاي سينما به نمايش درميآيند، داشته کمي براي يک فيلم نيست...
گيتا؛ معمولي...
گيتاي مسعود مددي که کمتر از ٣٠٠ميليون تومان فروخته؛ داستان مادر ميانسالي به نام گيتا را روايت ميکند که علاقه شديدي به دخترش متين دارد. اما با اتفاقي که براي متين رخ ميدهد، او بحراني را تجربه ميکند که در جريان آن متوجه واقعيتهاي جديدي درباره زندگياش ميشود...
گيتا بيشترين تکيه را بر بازيگرانش دارد؛ درواقع مريلا زارعي، حميدرضا آذرنگ و بهناز جعفري بار اصلي نخستين تجربه کارگرداني مسعود مددي را بر دوش ميکشند. فيلم همچنين مثل بيشتر فيلمهاي ايراني مشکل فيلمنامه دارد. فيلمنامه مسعود مددي و ميترا تيموريان پر است از شاخوبرگهاي اضافي، داستانهاي حاشيهاي و شخصيتهاي بيهويت؛ نقيصهاي که اگر حل ميشد و فيلم در همه اجزا و عناصرش در حد بازيگري و حتي کارگردانياش ارتقا مييافت، ميتوانست تأثير به مراتب بيشتري روي مخاطب داشته باشد. اما اين امر ممکن نشده و نخستين تجربه کارگرداني مسعود مددي بدل به فيلمي شده که ميتوان با ارفاق آن را يک فيلم معمولي خواند...